نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 1038

1. رفتی و یک نفس نرفت از نظرم خیالِ تو

2. بی‌خبرم ز خود ولی با خبرم ز حالِ تو

3. جانِ به لب رسیده را در قدمِ صبا کشم

4. گربه من آورد شبی مژدۀ اتّصالِ تو

5. مهرِ تو بر که افکنم بوی تو از که بشنوم

6. هم به خیالِ رویِ تو کیست دگر همالِ تو

7. یار به هیچ داستان نیست به اعتبارِ من

8. سرو به هیچ بوستان نیست به اعتدالِ تو

9. آیتِ صبحِ قدرتی پرتوِ نورِ عزّتی

10. عقل از آن نمی‌رسد در صفتِ کمالِ تو

11. عینِ صفا کجا بدی در دلِ مهربان من

12. گرنه ز مهرِ آسمان فیض دهد جمالِ تو

13. گردن صد هزار دل قیدِ جمال کرده‌اند

14. حلقۀ دام زلفِ تو دانۀ دام خالِ تو

15. جز به نسیمِ وصلِ تو نیست امیدِ زندگی

16. واسطۀ حیات شد رایحۀ شمالِ تو

17. شیفتگی و بی‌خودی چون نکنم که عقلِ من

18. تا بچشد جرعه‌ ای نیست شد از زلالِ تو

19. بس که به روزگارها قصّه تو نزاریا

20. نقل سفینه‌ها کنند از پی انتقالِ تو


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سروبالای من آن گه که درآید به سماع
* چه محل جامه جان را که قبا نتوان کرد
شعر کامل
حافظ
* به چشم زنده دلان خوشترست خلوت گور
* زخانه ای که در او میهمان نمی باشد
شعر کامل
صائب تبریزی
* شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی
* که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد
شعر کامل
حافظ