نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 1250

1. شبی گر اتّفاق افتد که با ما خلوتی سازی

2. حجاب از راه برگیری نقاب از رخ براندازی

3. چه دولت بیش ازین ما را ولی در عقل کی گنجد

4. که سلطانی کند در عشق با درویش انبازی

5. به الطافت طمع داریم در هنگام بخشایش

6. که گر وقتی برانی بندگان را باز بنوازی

7. جهانی از تو در غوغا و تو در حسن خود معجب

8. همه کس در تو دارد روی و تو با کس نپردازی

9. اگر نازی کنی وقتی و خشمی راهِ آن داری

10. بحمداللّه چه شاید کرد اگر بر دوستان نازی

11. بلای عشق فرتوتت که پای از سر نمی داند

12. به دعوا بر سر آمد هم چو زلفت در سرافرازی

13. رهی می زن دلی بر شکاری هم چنین می کن

14. که بی صیدی نباشد هر چه بر صاحب دلان تازی

15. چه گویم ای مسلمانان ولی گر بامیان آمد

16. بیا گو مدّعی آن جا که جان بازی کند غازی

17. میان جمع می باید که از تو هیچ ننماید

18. نزاری هم چنین می سوز تا چون شمع بگدازی

19. اگر اهلیّتی داری ز نااهلان تحاشی کن

20. کمال دوستی باشد که با هم با دوستان سازی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گفت دیوانه مشو دیده ز مهتاب بدوز
* وقت آن نیست‌که مهتاب به‌گز پیمایی
شعر کامل
قاآنی
* خاموش که سرمستم بربست کسی دستم
* اندیشه پریشان شد تا باد چنین بادا
شعر کامل
مولوی
* جهان آفریننده یار منست
* سر اختر اندر کنار منست
شعر کامل
فردوسی