نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 193

1. تشنیعِ خلق برمن ازین خاک ساری است

2. وین آب دیر شد که در این جوی جاری است

3. ما خوف راملامتِ افسرده کرده ایم

4. آری همیشه شیوه افسرده خواری است

5. ما بی خبر که عینِ بقا در فنایِ ماست

6. اصل جهاد قاعده جان سپاری است

7. زهّاد را امیدِ ثواب از عبادت است

8. معهودِ ما به دوست نیازست و زاری است

9. داند که از دیارِ که می آید این صبا

10. آن را که برمقالتِ ما استواری است

11. اسرار فاش می کنم و قاصرم و لیک

12. بی طاقتی نتیجه بی اختیاری است

13. الحق مقصّرم که قلم را به خدمتی

14. رخصت دهم که حاصلِ آن شرم ساری است

15. هرگز قبول کی کند از من سخن شناس

16. عذری که در مقابله نابه کاری است

17. معذور نیستم که به تاراج می دهم

18. گنجی که در خرابه کُنجِ نزاری است

19. بس مدّتی نماندکه بر تو نزاریا

20. فتوی روان شود که چو حلّاج داری است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* این خون کسی ریخته‌ای یا می سرخ است
* یا توت سیاهست که بر جامه چکیده‌ست
شعر کامل
سعدی
* گر من از دوست بنالم نفسم صادق نیست
* خبر از دوست ندارد که ز خود با خبرست
شعر کامل
سعدی
* دامن صحرا نبرد از چهره ام گرد ملال
* می روم چون سیل تا دریا به فریادم رسد
شعر کامل
صائب تبریزی