نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 20

1. ای با جفا در ساخته با ما نمی سازی چرا

2. روزی ، شبی ، وقتی ، دمی ، با ما نپردازی چرا

3. با غمزگان مست گو ، صلح است ما را با شما

4. بر زه کمان کردن که چه، وین ناوک اندازی چرا

5. گر نیستی در خون من ، خصم دل مجنون من

6. از زلف طرّاری که چه ، وز غمزه طنازی چرا

7. آشفته چون من بلبلی بر گل ستان روی تو

8. افتاده در بند قفس با این خوش آوازی چرا

9. سر پیش حکمت بر زمین، داریم و نامت بر نگین

10. بر عاجزان ممتحن این گردن افرازی چرا

11. نا کرده از شهد لبت روزی به عمدا چاشنی

12. شب های تا روزم چو شمع از سوز بگدازی چرا

13. با آن که داری روز و شب ، با من مصاف و عربده

14. من صلح را در می زنم تو جنگ آغازی چرا

15. گه انتظارم می دهی گه نا امیدم می کنی

16. با چون نزاری والهی این بل عجب بازی چرا


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* عجب مدار که سعدی به یاد دوست بنالد
* که عشق موجب شوقست و خمر علت مستی
شعر کامل
سعدی
* گاه خلوت صوفیان وقت با موی چو شیر
* ورد خود ذکر برنج و شیر و شکر کرده‌اند
شعر کامل
سنایی
* روزگاریست که سودای بتان دین من است
* غم این کار نشاط دل غمگین من است
شعر کامل
حافظ