نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 418

1. چرا افسرده معذورش ندارد

2. که یاری از سرِ دردی بزارد

3. برون آمد ز خود عاشق و لیکن

4. ز کویِ دوست بیرون شو ندارد

5. نخواهم تا چه خواهد کرد دیگر

6. دلی دارد به دل داری سپارد

7. عجب از زاهدِ دل مرده دارم

8. که خود را هم ز مردم می شمارد

9. اگر خود سینۀ عاقل اثیرست

10. به سوزِ عاشقان نسبت ندارد

11. کسی را حّدِ انده خوردنِ اوست

12. که زهرش هم چو مَی خوش می گوارد

13. مگر مستی زند در زلفِ او دست

14. خرد پیشانیِ افعی نخارد

15. دلم بی دوست چون ماهی ست بی آب

16. معافش دار اگر طاقت نیارد

17. خیالش هر چه در عالم رقیب است

18. به عمدا بر سرِ وقتم گمارد

19. خوشا وقتِ نزاری کو چو فرهاد

20. به رغبت جانِ شیرین وا گذارد

21. مجالِ راز گفتن نیست شاید

22. که حالا بر زبان دندان فشارد

23. زبورِ عشق بر کر چند خواند

24. زلالی بر سرابی چند بارد

25. سخن در عقدِ گوهر نیست لیکن

26. کسی باید که در گوشش گذارد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به سرو گفت کسی میوه‌ای نمی‌آری
* جواب داد که آزادگان تهی دستند
شعر کامل
سعدی
* با این همه آن رنج شما گنج شما باد
* افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
شعر کامل
مولوی
* با چنین قامت و بالا چو درآیی در باغ
* سر بزیر آورد و پای تو بوسد عرعر
شعر کامل
سیف فرغانی