نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 61

1. بسیار عمرها و بسی روزگارها

2. بگذشت و حکم ها بنگشت از قرارها

3. روز و شب است و سال و مه و جنبش و سکون

4. هر یک مسخرند به تکلیف کارها

5. وضعی نهاده اند ز مبدای کن فکان

6. کان وضع مندرس نشود در هزارها

7. در منجنیق دور بسی چرخ سیر کرد

8. برجی هنوز رخنه نشد زین حصارها

9. شد شش هزار سال که مستوفی سپهر

10. فرموش کرده بود حساب و شمارها

11. بر نقطة وجود که عشق است نام او

12. از شوق می کنند فلک ها مدارها

13. ای بس که امّتان ز ره برده جهل را

14. دادند انبیا به بهشت انتظارها

15. ناچار از برای صلاح عموم را

16. منبر نهاده اند و برآورده دارها

17. بسیار خشت کالبد و جان آدمی

18. بر هم نهاد دور و فرو ریخت بارها

19. دانی چراست این همه اضداد و اختلاف

20. تا عاقلان دور کنند اعتبارها

21. کز خاک خون سرشتة بیچاره آدمی

22. باد فنا چگونه برآرد دمارها

23. بر خاک ریز خون دو دیده نزاریا

24. چندان که بشکفد به زمین لاله زارها

25. عمر عزیز بیهده در نای و نوش صرف

26. کردی به جهل و بردی در سر خمارها


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو
* گر دهد دست که دامن ز جهان درچینم
شعر کامل
حافظ
* چنان به فکر تو در خویشتن فرو رفتیم
* که خشک شد چو سبو دست زیر سر ما را
شعر کامل
صائب تبریزی
* خوش آن که حلقه‌های سر زلف واکنی
* دیوانگان سلسله‌ات را رها کنی
شعر کامل
فروغی بسطامی