نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 918

1. مست و لایعقل و دردی کش و خم پردازیم

2. رند و شوریده و دیوانه و شاهد بازیم

3. شهر بی‌فتنه نباشد زِچو ما شیفتگان

4. که بتی می‌شکنیم و دگری می‌سازیم

5. زاهدان را به چه زادند و چه می‌پروردند

6. تا به ایشان زِمیانِ دل و جان پردازیم

7. عقل زاید شد و مستغرقِ اوییم چنان

8. که دگر با خود و با عقل نمی‌پردازیم

9. پدرم گفت که «هان! تا به کی از شیفتگی؟»

10. گفتم «ای بابا! ما مستِ ابِد زآغازیم»

11. گر چه از شیشه‌ی تقدیر چنان مستانیم

12. سنگ در کارگهِ کوزه‌گران اندازیم

13. همچو طوطی به لطافت همه جان گفتاریم

14. همچو بلبل به فصاحت همه تَن آوازیم

15. صورت ما و معانیِ نزاری نی‌نی

16. که نزاری نشویم ار چو قلم بگذاریم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* یا نمی باید ز آزادی زدن چون سرو لاف
* یا گره از بی بری در دل نمی باید گرفت
شعر کامل
صائب تبریزی
* آن که مسلسل نمود طرهٔ لیلی
* خواست که مجنون اسیر سلسله باشد
شعر کامل
فروغی بسطامی
* ای رشک ماه و مشتری با ما و پنهان چون پری
* خوش خوش کشانم می‌بری آخر نگویی تا کجا
شعر کامل
مولوی