نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 962

1. تنم جایی و دل جایی ندارم زهره ی گفتن

2. دلم آن جا و تن زاین جا ندارد قوت رفتن

3. کسی کآشفته ی اویم ندانم با که بر گویم

4. یکی محرم همی جویم که داند راز بنهفتن

5. چو ماه از پرده شد پیدا تحمل کی کند شیدا

6. که را باشد درین سودا مجال خوردن و خفتن

7. که را آن زهره و یارا که گوید رحم کن یارا

8. وگر او رد کند ما را که خواهد در پذیرفتن

9. شود از طعنه ی مردم امیدم گم مرادم گم

10. اگر ممکن شود انجم ازین طارم فرو رفتن

11. اگر در بحر نفتادی صدف را سینه نگشادی

12. چنینش دست کی دادی نزاری را گهر سفتن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* یا بیا کن دل ز خون چون نار و نفع خلق شو
* ورنه رخ را رنگ ده بی نفع چون گلنار باش
شعر کامل
سنایی
* گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن
* یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن
شعر کامل
حافظ
* کدام بلبل آتش نفس به باغ آمد؟
* که خون مرده دلان جوش ارغوان برداشت
شعر کامل
صائب تبریزی