نظیری نیشابوری_دیوانترکیب بند ها (فهرست)

ترکیب بند شمارۀ 4 : این ترکیب بند ایضاً در مرثیۀ همایون نژاد شاهزاده مراد مغفور رضوان الله علیه گفته شده

1. لب خوش نگشته خنده ره جنگ می زند

2. در بزم مرگ ناله بر آهنگ می زند

3. هرگز زمانه جامۀ ماتم برون نکرد

4. نارفته شب به دامن شب چنگ می زند

5. وقت گذشته را به تأسّف ز پی مرو

6. کاین جا نشاط گام به فرسنگ می زند

7. این دهر روز کور کش ایّام خصم باد

8. دست طمع به گیسوی شبرنگ می زند

9. دست اجل به تیغ سیاست بریده باد

10. از خاک مهر بر دهن تنگ می زند

11. آرایش جنازه و دستار می کند

12. گویی که گل بر افسر و اورنگ می زند

13. این چرخ شوخ دیده عجب بی بصارتست

14. بر جام عشرت که ببین سنگ می زند؟

15. فرزند شاه اكبر والانژاد مرد

16. شیون برآورید که سلطان مراد مرد

17. آفاق پر دریغ و جهان پر ندامتست

18. این روز مرگ نیست که روز قيامتست

19. خلقی پر اضطراب چه جای تمکّنست؟

20. دهری پر انقلاب چه جای اقامتست؟

21. این ماتم کسی است که از گریه تا به حشر

22. بر جيب صبح و دامن شب ها علامتست

23. خون می کند به جلوه دل خلق گوییا

24. نخل جنازه رسته از آن نخل قامتست

25. هرکس چنین جمال درآرد به حشرگاه

26. رضوان گرش بهشت دهد در غرامتست

27. دل از نوید صحبت او بزم سور بود

28. اکنون سرای ماتم و کوی ملامتست

29. یاران عجب شکاری از دست داده ایم

30. بر سر زنید دست که وقت ندامتست

31. شهباز ما پریده ره آسمان گرفت

32. مرغی نرفته است که دیگر توان گرفت

33. ای بزم تیره ای رخ چون ارغوان کجاست؟

34. وی رزم درهمی شه گیتی ستان کجاست؟

35. شوق سجود و حرمت تعظیم کمترست

36. آن ناز صدر و سرکشی آستان کجاست؟

37. امروز غم به مسند شادی نشسته است

38. پهلونشین خسرو هندوستان کجاست؟

39. آن حکم ها که بود ازو آب کار کو؟

40. وان کارها که آمد ازو بوی جان کجاست؟

41. دل ها پر از غمست عزیزان چه واقعست؟

42. یک دل شکفته نیست خوشی در جهان کجاست؟

43. هرجا به سوک مرگ گروهی نشسته اند

44. زین غم که عام گشت ندانم امان کجاست؟

45. برگ و شکوفه نیست ثمر از کجا خورم؟

46. بشکست شاخ و برگ مرا آشیان کجاست؟

47. کس را سرود در خور این تعزیت نبود

48. پیدا کنید کاول این داستان کجاست؟

49. خلقی به شیونند و نگویند حال چیست؟

50. صبر سخن شنیدن و تاب بیان کجاست؟

51. آفاق در مصیبت او ممتحن شده

52. این مرگ باعث الم مرد و زن شده

53. غم خاست در پیاله می از ساغر افکنید

54. شد بزم تیره پرده از آن رخ برافکنید

55. شمعی که در روشن ازو بود مرده است

56. پروانه را برید به خاکستر افکنید

57. در خانه اش ز حلقۀ ماتم خرام نیست

58. این حلقه را ز صحن سرا بر در افکنید

59. ریحان جلوه یاسمن عشوه ریخته

60. چینید و هم بر آن قد جان پرور افکنید

61. بالین ز تاب کا کلش آشفتگی کشید

62. کوته کنید و عربده در کشور افکنید

63. رفت آن سری که تاج به او سرفراز بود

64. بر سر کنید خاک و کلاه از سر افكنید

65. پوشید چند جامۀ نیلی ز جور چرخ

66. بر آفتاب جامه چو نیلوفر افکنید

67. خیزید تا بدان سر تابوت دم زنیم

68. عرضی کنیم و کار و داعش به هم زنیم

69. رفتیّ و کارها همه در هم گذاشتی

70. آشفتگی به مردم عالم گذاشتی

71. جان های غم رسیده و دل های بی قرار

72. در پیچ و تاب طرّۀ پر خم گذاشتی

73. از تو غبار بر دل بیگانه ای نبود

74. بهر چه بر دل پدر این غم گذاشتی؟

75. روز و شبت به رسم جنیبت ستاده بود

76. در زین خویش اشهب و ادهم گذاشتی

77. شمع مزارع و خشت لحد ساختی قبول

78. رخسار تخت و طرّۀ پرچم گذاشتی

79. همّت تو را به ملک نیاورد سر فرود

80. عالم به هرکه خواست مسلّم گذاشتی

81. حرمت نگاه داشتی و جای خویش را

82. بهر برادران مقدّم گذاشتی

83. خونست بی تو گر همه دل چون دل منست

84. هر دل که بی تو خون نشود سنگ و آهنست

85. ای شاه مصر دور ز کنعان چگونه ای؟

86. ای یوسف از جدایی اخوان چگونه ای؟

87. هرگاه جلوه کرد تقاضا چه می کنی؟

88. با حسن شوخ در ته زندان چگونه ای؟

89. اسکندر از غم تو به ظلمت نشسته است

90. در زیر گل تو چشمۀ حیوان چگونه ای؟

91. ای پاره ای ز جان و جگرگوشۀ پدر

92. گشته جدا ز دیده و دامان چگونه ای؟

93. ما باری از فراق تو در خون دیده ایم

94. تو در میان روضۀ رضوان چگونه ای؟

95. آواز نوحه طبع و دل آشفته می کند

96. ای بخت خوش به خواب پریشان چگونه ای؟

97. این جات کار دفتر و دیوان تمام بود

98. آن جا ز شغل و پرسش و دیوان چگونه ای؟

99. قلزم سبک ثبات تر آنجا ز شبنم است

100. در بحر كل تو قطرۀ باران چگونه ای؟

101. بشنو که بانگ بحر تو بر عرش می زنند

102. تا بنگریم در صف میدان چگونه ای؟

103. چون کار رفتگان دگر نیست کار تو

104. محشر شتاب می کند از انتظار تو

105. فردا کلاه پادشهی بر سر تو باد

106. رسم العمل به روز جزا دفتر تو باد

107. فردا که روز حشر برانگیزد از زمین

108. دوش وکنار حور و پری محشر تو باد

109. روزی که کارها همه موقوف حق شود

110. جبريل کارساز و خدا یاور تو باد

111. وقت سئوال گوش و لب منکر و نکیر

112. پر از قبول نکتۀ جان پرور تو باد

113. آن حلّه ای که آدم ازان ذلّ و قدر یافت

114. گر رحمت دو کون بود در بر تو باد

115. مجموعۀ عمل چو به محشر درآوری

116. کار تو راست همچو خط مسطر تو باد

117. مغز از بخور روی مزارت معطّرست

118. بوی بهشت همنفس مجمر تو باد

119. آدم بهای تو نشناسد درین جهان

120. تسبیح قدس در دل كان گوهر تو باد

121. نخل ریاض ملک که باب عزیز تست

122. سرسبز از دعای ثناگستر تو باد

123. کارش به حسن شاهد فرخندگی بود

124. هرچند بر تو مرگ بر او زندگی بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بگیر دست بتی وز زمانه دست بدار
* غلام سرو قدی باش و از جهان آزاد
شعر کامل
عبید زاکانی
* پروانه ایم، لیک نسوزیم خویش را
* در محفلی که روغن گل در چراغ نیست
شعر کامل
صائب تبریزی
* شب ز آه آتشین یک دم نیاسایم چو شمع
* در میان آتش سوزنده جای خواب نیست
شعر کامل
رهی معیری