عبید زاکانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 36

1. ترا که گفت که با ما وفا نشاید کرد

2. دروغ گفت چه باشد چرا نشاید کرد

3. غلام لعل لب تست جان شیرینم

4. چنین حکایت شیرین کجا نشاید کرد

5. به بوسه قصد لبت کردم از میان چشمت

6. به غمزه گفت نشاید هلا نشاید کرد

7. میان موی و میان تو نکته باریکست

8. در آن میان سخن از لب رها نشاید کرد

9. هزار سال تنم گر ز تن جدا ماند

10. هنوز مهر تو از جان جدا نشاید کرد

11. حدیث درد دل مستمند و سینهٔ ریش

12. حکایتی است که در سالها نشاید کرد

13. مگر عبید به جان با لبم مضایقه کرد

14. که این به مذهب اصحابنا نشاید کرد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* طریق خدمت و آیین بندگی کردن
* خدای را که رها کن به ما و سلطان باش
شعر کامل
حافظ
* تا غنچه به باغ از دهن تنگ تو دم زد
* عطار صبا مشک ختن در دهنش کرد
شعر کامل
فروغی بسطامی
* نگاه من به تو و دیگران به خود مشغول
* معاشران ز می و عارفان ز ساقی مست
شعر کامل
سعدی