عبید زاکانیعشاق‌نامه (فهرست)

شمارهٔ 17 - جواب گفتن معشوق بقاصد

1. چو بشنید این سخن را سرو آزاد

2. جوابش داد کای فرزانه استاد

3. من آن شمعم که صد پروانه دارم

4. کجا پروای این دیوانه دارم

5. ندارد سودی این افسانه گفتن

6. حدیث آنچنان دیوانه گفتن

7. به دست خود کسی چون مار گیرد ؟

8. غریبی را کسی چون یار گیرد ؟

9. چنان شوریده‌ای با کس نسازد

10. بود چون او که با وی عشق بازد

11. من ار با او بیاری سر در آرم

12. دگر پیش کسان چون سر بر آرم

13. چو نادان و خیال اندیش مردیست

14. مرا خواهد محال اندیش مردیست

15. کسی کو با چنان آشفته رائی

16. نشیند یک زمان روزی به جائی

17. همانا زود دشمن کام گردد

18. میان مردمان بدنام گردد

19. بگو لطفی یکی زین کوی برگرد

20. چنین تا چند کوبی آهن سرد

21. دلت در عشقبازی ناتمام است

22. بهل تا میزند جوشی که خام است

23. ز دلداری که باشد دلپذیرت

24. اگر البته باشد ناگزیرت

25. طلب کن همچو خود بی‌آب و رنگی

26. از این دیوانه‌ای بی‌نام و ننگی

27. کزین در برنیاید هیچ کامت

28. بسوزد جان در این سودای خامت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تن آدمی شریف است به جان آدمیت
* نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
شعر کامل
سعدی
* زبس از زلف او در شانه کردن مشک می ریزد
* چوپای شمع تاریک است پای سرو آزادش
شعر کامل
صائب تبریزی
* ز خاکیم و باید شدن زیر خاک
* همه جای ترسست و تیمار و باک
شعر کامل
فردوسی