اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 375

1. من کشتهٔ عشقم،خبرم هیچ مپرسید

2. گم شد اثر من،اثرم هیچ مپرسید

3. گفتند که: چونی؟ نتوانم که بگویم

4. این بود که گفتم، دگرم هیچ مپرسید

5. فردا سر خود می‌کنم اندر سر و کارش

6. امروز که با درد سرم هیچ مپرسید

7. وقتی که نبینم رخش احوال توان گفت

8. این دم که درو می‌نگرم هیچ مپرسید

9. بی‌عارضش این قصهٔ روزست که دیدید

10. از گریهٔ شام و سحرم هیچ مپرسید

11. خون جگرم بر رخ و پرسیدن احوال؟

12. دیدید که: خونین جگرم، هیچ مپرسید

13. از دوست بجز یک نظرم چون غرضی نیست

14. زان دوست بجز یک نظرم هیچ مپرسید

15. از دست شما جامه دو صد بار دریدم

16. خواهید که بازش بدرم هیچ مپرسید

17. با اوحدی این دیدهٔ‌تر بیش ندیدیم

18. بالله ! که ازین بیشترم هیچ مپرسید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ما ازین هستی ده روزه به جان آمده ایم
* وای بر خضر که زندانی عمر ابدست
شعر کامل
صائب تبریزی
* گفتمش سوختم از عشق تو تعجیل مکن
* گرچه عمری و بُوَد عادت عمر استعجال
شعر کامل
جامی
* یافت در بی بصری گمشده خود یعقوب
* بصر از هر که گرفتند بصیرت دادند
شعر کامل
صائب تبریزی