اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 390

1. من که خمارم، به مسجدها مده را هم دگر

2. کین زمان میخوردم و در حال می‌خواهم دگر

3. محنت من جمله از عشقست و رنج از آگهی

4. باده‌ای در ده، که عقلم هست و آگاهم دگر

5. رحم بر گمراه و سرگردان نگفتی: واجبست؟

6. رحمتی بر من، که سرگردان و گمراهم دگر

7. مدتی در بسته بودم دیده از دیدار خواب

8. صورت او در خیال آمد ز ناگاهم دگر

9. روی گندم‌گون او با من نمی‌دانم چه کرد؟

10. این همی دانم که: همچون کاه می‌کاهم دگر

11. با زنخدانش مرا میلیست، می‌دانم که: زود

12. خواهد افگندن به بازی اندر آن چاهم دگر

13. هم ببخشیدی دلش بر نالهٔ شبهای من

14. گر به گوش او رسیدی ناله و آهم دگر

15. من که بر عشقم بریدستند ناف از کودکی

16. چون توان از عشق ببریدن با کراهم دگر؟

17. اوحدی امسال اگر آهنگ رفتن می‌کند

18. گو: سفر می‌کن، که من حیران آن ماهم دگر


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* باده صافی شد و مرغان چمن مست شدند
* موسم عاشقی و کار به بنیاد آمد
شعر کامل
حافظ
* اگر ابر بهاران گردد آه گریه آلودم
* به جای سبزه فریاد از دل هر دانه برخیزد
شعر کامل
صائب تبریزی
* علم آدمیتست و جوانمردی و ادب
* ورنی ددی، به صورت انسان مصوری
شعر کامل
سعدی