اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 401

1. شهر بگرفت آن کمان ابرو به بالای چو تیر

2. خسروان را جای تشویشست ازان اقلیم گیر

3. بردمش پیش امیری، تا بخواهم داد ازو

4. چون بدید او را، ز من آشفته دل‌تر شد امیر

5. هر دبیری را که فرمایم نبشتن نامه‌ای

6. پیش او جز شرح حال خویش ننویسد دبیر

7. آن تن همچون خمیر سیم و آن موی دراز

8. کرد باریکم چو مویی کش برآرند از خمیر

9. میل عاشق چون کند دلبر؟ چو نپسندد ر قیب

10. داد مسکین کی دهد سلطان؟ چو نگذارد وزیر

11. در دل او عاقبت یک روز تاثیری کند

12. ناله و آهی که هر شب میرسانم تا اثیر

13. هر که همچون اوحدی خود را نخواهد مبتلا

14. گو: نظر کمتر فکن بر روی یار بی‌نظیر


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چرا ز غیر شکایت کنم، که همچو حباب
* همیشه خانه خراب هوای خویشتنم
شعر کامل
صائب تبریزی
* ساقی به جام عدل بده باده تا گدا
* غیرت نیاورد که جهان پربلا کند
شعر کامل
حافظ
* با تهی چشمان چه سازد نعمت روی زمین؟
* سیری از خرمن نباشد دیده غربال را
شعر کامل
صائب تبریزی