اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 498

1. بیا، بیا که ز مهرت به جان همی گردم

2. به بوی وصل تو گرد جهان همی گردم

3. تو خفته‌ای، خبرت کی بود؟ که من هر شب

4. به گرد کوی تو چون پاسبان همی گردم

5. ملامت من بیدل مکن درین غرقاب

6. تو بر کناری و من و در میان همی گردم

7. به پیشگاه قبول تو راه نیست، مگر

8. رها کنی، که برین آستان همی گردم

9. هزار بار شدم در غم تو پیر، ولی

10. دگر به بوی وصالت جوان همی گردم

11. قدم به پرسش من رنجه کن، که هر ساعت

12. بسان چشم خوشت ناتوان همی گردم

13. لبت بشارت کامی به اوحدی دادست

14. درین دیار به امید آن همی گردم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بد و نیک هر گونه باید کشید
* ز هر تلخ و شوری بباید چشید
شعر کامل
فردوسی
* با تهی چشمان چه سازد نعمت روی زمین؟
* سیری از خرمن نباشد دیده غربال را
شعر کامل
صائب تبریزی
* مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
* که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
شعر کامل
سعدی