اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 527

1. به غم خویش چنان شیفته کردی بازم

2. کز خیال تو به خود نیز نمی‌پردازم

3. هر که از نالهٔ شبگیر من آگاه شود

4. هیچ شک نیست که چون روز بداند رازم

5. گفته بودی: خبری ده، که ز هجرم چونی؟

6. آن چنانم که ببینی و ندانی بازم

7. عهد کردی که: نسوزی به غم خویش مرا

8. هیچ غم نیست، تو می‌سوز، که من میسازم

9. بعد ازین با رخ خوب تو نظر خواهم باخت

10. گو: همه شهر بدانند که: شاهد بازم

11. آن چنان بر دل من ناز تو خوش می‌آید

12. که حلالت نکنم گر نکشی از نازم

13. اگر از دام خودم نیز خلاصی بخشی

14. هم به خاک سر کوی تو بود پروازم

15. اوحدی گر نه چو پروانه بسوزد روزی

16. پیش روی تو چو شمعش به شبی بگدازم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* همین بس شاهد یکرنگی معشوق با عاشق
* که بلبل عاشق است و گل گریبان پاره می سازد
شعر کامل
صائب تبریزی
* بختم جوان و عقلم پیر ست لیک عشقش
* آورده زیر فرمان هم پیر و هم جوان را
شعر کامل
جامی
* رزق ما آید به پای میهمان از خوان غیب
* میزبان ماست هر کس می شود مهمان ما
شعر کامل
صائب تبریزی