اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 588

1. مادر غم هجران تو، گر زانکه بمیریم

2. بر وصل تو یکروز ببینی که: امیریم

3. ای سرو، که اسباب جوانی همه داری

4. با ما به جفا پنجه مینداز، که پیریم

5. گر تلخ شود کام دل ما چه تفاوت؟

6. کز یاد لب لعل تو در شکر و شیریم

7. از بهر فرستان این قصه بر تو

8. پیوسته دوان در طلب پیک و دبیریم

9. در شهر طبیبیست که داند همه رنجی

10. او نیز ندانست که: مجروح چه تیریم؟

11. با روی تو این سختی پیوند که ما راست

12. بعد از تو روا باشد، اگر دوست نگیریم

13. گو: قافله بیرون رو و همراه سفر کن

14. ما را سفر و عزم نباشد، که اسیریم

15. هر تلخ، که خواهی تو، بگو، تا بنیوشیم

16. هر زهر، که داری تو، بده، تا بپذیریم

17. این نامه پراگنده از آنست که بی‌تو

18. چون اوحدی امروز پراگنده ضمیریم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آسمان از تلخکامیهای ما آسوده است
* حقه خشخاش را دلگیری از تریاک نیست
شعر کامل
صائب تبریزی
* شگفتی بگیتی ز رستم بس است
* کزو داستان بر دل هرکس است
شعر کامل
فردوسی
* یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
* کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
شعر کامل
حافظ