اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 610

1. کأس می در دست و کوس عشق بر بامستمان

2. چون بود انکار با می خواره و با مستمان؟

3. زود جام زهد خود بر سنگ شیدایی زند

4. گر بنوشد صوفی آن صافی که در جا مستمان

5. آنکه میخواهد که: ما را سر بگرداند ز عشق

6. تیغ بر کش، گو: چه جای سنگ و دشنامستمان!

7. ای که میگویی: سر خود گیر و دست از من بدار

8. تا برون آید سر و دستی که در دامستمان

9. گر چه بنویسیم صد دفتر نخواهد شد تمام

10. شرح آن تلخی، که از هجر تو در کامستمان

11. اشک چشم من کنون خونیست و آن خون نیز هم

12. چون ببینی یا ز دل، یا از جگر وامستمان

13. تا ترا دیدیم دل را آرزویی جز تو نیست

14. تا نپنداری که میل خواب و آرامستمان

15. تا به منزل باش،گو، کز تو چه خواریها کشیم؟

16. کانچه دیدیم از تو سودا اولین گامستمان

17. گر جهان پر نقش باشد در دل ما جز یکی

18. نیست ممکن، خاصه کاکنون اوحدی نامستمان


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دل چو بیناست، چه غم دیده اگر نابیناست؟
* خانه آینه را روشنی از روزن نیست
شعر کامل
صائب تبریزی
* دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
* تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم
شعر کامل
حافظ
* طوفان خون، ز چشم جهان جوش می زند
* بر چرخ، نخل ماتمیان، دوش می زند
شعر کامل
حزین لاهیجی