اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 634

1. چون مرا غمناک بیند شاد گردد یار من

2. زان سبب شادی نمیگردد به گرد کار من

3. اشک چشمم سر دل یک یک به رخها بر نبشت

4. گوییا با اشک بیرون میرود اسرار من

5. رخت ازین شهرم به صحرا برد می‌باید که شب

6. مردم اندر زحمتند از نالهٔ بسیار من

7. گر نه آب چشم سیل انگیز من مانع شود

8. هر شبی شهری بسوزد آه آتشبار من

9. همچو یاقوتست اشکم، تا خیال لعل او

10. آشنایی می‌کند با دیدهٔ بیدار من

11. من ز تیمارش چنان گشتم که نتوان گفت و او

12. خود نمیپرسد که: حالت چیست؟ ای بیمار من

13. ز اوحدی هجران او کوتاه کردی دست زود

14. گر به گوش او رسیدی نالهای زار من


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گل از نسرین همی‌پرسد که چون بودی در این غربت
* همی‌گوید خوشم زیرا خوشی‌ها زان دیار آمد
شعر کامل
مولوی
* حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
* که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
شعر کامل
حافظ
* ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
* که خاک میکده عشق را زیارت کرد
شعر کامل
حافظ