اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 649

1. شبت می‌بینم اندر خواب و می‌گویم: وصالست این

2. به بیداری تو خود هرگز نمی‌پرسی: چه حالست این؟

3. دهان یا نوش، قد یا سرو، تن یا سیم خامست آن؟

4. جبین یا زهره، رخ یا ماه، ابرو یا هلالست این؟

5. به جرم آنکه مرغ دل هوادار تو شد روزی

6. شکستی بال او، آنگه نمی‌گویی: وبالست این

7. ز هجران شب زلف تو بنشینم به روز غم

8. معاذالله! چه روز غم؟ خطا گفتم، محالست این

9. مرا گویند: مجموعی ز عشق آن صنم یا نه؟

10. ز همچون من پریشانی چه جای این سؤالست این؟

11. برای عشق تو گر من ببازم مال و جاه خود

12. مکن عیبی که: پیش من به از صد جاه و مالست این

13. حرامست اوحدی را جز درین معنی سخن گفتن

14. که هر کو بشنود گوید: مگر سحر حلالست این؟


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
* به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
شعر کامل
حافظ
* سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت
* حکمش رسد ولیکن حدی بود جفا را
شعر کامل
سعدی
* غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
* که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
شعر کامل
حافظ