اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 67

1. رخت تمکین مرا عشق به یک بار بسوخت

2. آتشم در جگر خسته شد و زار بسوخت

3. بنشستم که: نویسم سخن عشق و ز دل

4. شعله‌ای در قلم افتاد، که طومار بسوخت

5. دل یاران، تو نگفتی که بسوزد بر یار؟

6. ما خود آن یار ندیدیم که بر یار بسوخت

7. چاره جز سوختن و ساختنم نیست کنون

8. کاندکی کرد مرا چاره و بسیار بسوخت

9. گر ببینی تو طبیب دل مجروح مرا

10. گو: گذر کن تو بدین گوشه که بیمار بسوخت

11. گفتم: از باغ رخش تازه گلی باز کنم

12. نور رویش جگرم را بتر از خار بسوخت

13. سخن سوختن عشقت اگر باور نیست

14. ز اوحدی پرس، که بیچاره درین کار بسوخت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* پیوسته است سلسله موجها به هم
* خود را شکسته هر که دل ما شکسته است
شعر کامل
صائب تبریزی
* من تو را مشغول می‌کردم دلا
* یاد آن افسانه کردی عاقبت
شعر کامل
مولوی
* گرچه دست سرو کوتاه است از دامان گل
* سرو بالایی که ما داریم سر تا پا گل است
شعر کامل
صائب تبریزی