اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 685

1. ای دل مکن، بهر ستمی این نفیر ازو

2. چون جانت اوست، تن زن و دل برمگیر ازو

3. آن دوست گر به تیر کند قصد دشمنی

4. سر پیش‌دار و روی مگردان به تیر ازو

5. از یار ناگزیر نشاید گریختن

6. زان کس توان گریخت که باشد گزیر ازو

7. گر جان طلب کند ز تو جانان، بدین قدر

8. ضنت مکن، فدا کن و منت پذیر ازو

9. جانی که داغ عشق ندارد کجا برند؟

10. گر بایدت که زنده بمانی بمیر ازو

11. با مدعی بگوی که: ای بی‌بصر، مکن

12. عیب نظر، که دیده نبیند نظیر ازو

13. یعقوب در جدایی یوسف به جان رسید

14. تا بعد ازین چه مژده رساند بشیر ازو؟

15. در عشق نیکوان به جوانی کنند عیش

16. ما عیش چون کنیم؟ که گشتیم پیر ازو

17. ای در خطر فگنده دلم را تو از خطا

18. وانگه ندیده هیچ خطای خطیر ازو

19. روزی به دست باد نشانی به ما رسان

20. زان زلف عنبرین، که خجل شد عبیر ازو

21. از سوز اوحدی حذری کن، که وقتها

22. سلطان زیان کند، که بنالد فقیر ازو


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ضرورتست که نیک کند کسی که شناخت
* که نیکی و بدی از خلق داستان ماند
شعر کامل
سعدی
* گنج قارون که فرو می‌شود از قهر هنوز
* خوانده باشی که هم از غیرت درویشان است
شعر کامل
حافظ
* روضه خلد برین خلوت درویشان است
* مایه محتشمی خدمت درویشان است
شعر کامل
حافظ