اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 707

1. ای فراق تو مرا عقل و بصارت برده

2. دل من کافر چشم تو به غارت برده

3. بر دل شیفته هجر تو جفاها کرده

4. از تن سوخته مهر تو مهارت برده

5. دل ما را، که سپاهی نتوانستی برد

6. غمزهٔ شوخ تو در نیم اشارت برده

7. دوستان را همه خون ریخته چشم تو وز آن

8. دشمنان در همه آفاق بشارت برده

9. شوق روی تو به زنجیر کشش هر سحری

10. بر سر کوی تو ما را به زیارت برده

11. من ازین دیدهٔ خونبار شبی می‌بینم

12. سیل برخاسته و شهر و عمارت برده

13. بی‌تو هر وقت که آهنگ نمازی بکنم

14. اشک خون چهرهٔ ما را ز طهارت برده

15. اوحدی پیش دهان تو زبان بسته بماند

16. گر چه بود از دگران گوی عبارت برده


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* حسنی که کامل افتاد ایجاد می کند عشق
* هر قطره اشک این شمع پروانه دگر شد
شعر کامل
صائب تبریزی
* مردم کوته نظر در انتظار محشرند
* دیده روشندلان آیینه محشر بود
شعر کامل
صائب تبریزی
* بی‌نیازی را که هم دل تفته بینی هم جگر
* شرب عزلت هم تباشیرش دهد هم ناردان
شعر کامل
خاقانی