اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 798

1. دل من دردمند تست درمانش نمی‌سازی

2. دلت بر وی نمی‌سوزد به فرمانش نمی‌سازی

3. تنم را خون دل خوردی و ترکش می‌کنی اکنون

4. عجب دارم ز کیش تو که: قربانش نمی‌سازی؟

5. ز کار من همی پرسی که چونست آن؟ نمی‌دانم

6. به دشواری کشید این کار و آسانش نمی‌سازی

7. لبت یک روز بوسی، گفت،خواهم داد، سالی شد

8. عجب گر باز از آن کشتن پشیمانش نمی‌سازی!

9. ترا تا تیر مژگان در کمان ابروان آمد

10. ندیدم سینه‌ای کآماج پیکانش نمی‌سازی

11. دلم را بارها گفتی که: سامانی دهی، اکنون

12. چو شد سرگشته می‌بینم که سامانش نمی‌سازی

13. نمودی: کاوحدی را جمع خواهم داشتن، اکنون

14. نباشی جمع، تا روزی پریشانش نمی‌سازی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چنان برخاستم از جا مشوش
* که برخیزد سپند از روی آتش
شعر کامل
محتشم کاشانی
* فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
* شرمنده ره روی که عمل بر مجاز کرد
شعر کامل
حافظ
* اشک بدخواهت از حسد چو بقم
* روی بدگویت از عنا چو زریر
شعر کامل
انوری