اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 839

1. ز تو بی‌وفا چه جوییم نشان مهربانی؟

2. بتو سنگدل چه گوییم حکایت نهانی؟

3. که چو قاصدی فرستیم به دشمنی برآیی

4. که چو قصه‌ای نویسیم به دشمنان رسانی

5. چو بهانه می‌گرفتی و وفا نمی‌نمودی

6. ز چه خانه می‌نمودی به غریب کاروانی؟

7. قدمم گرفت، تندی مکن، ای سوار، تندی

8. غم مستمند می‌خور، چه سمند می‌دوانی

9. ز ورق برون فگندم همه بار نامهٔ خود

10. که چو نام من نبینی دگر آن ورق بخوانی

11. عجب! ار نه قامت تست قیامت زمانه

12. که در اول غروری و در آخر زمانی

13. چه محالها شنیدم؟ چه به حالها رسیدم!

14. که به سالها ندیدم ز لب تو کامرانی

15. مکن، ای پسر، که وفا کن به روزگار و مدت

16. من ازین صفت بگردم، تو بدان صفا نمانی

17. دل اوحدی شکستن، ز میانه دور جستن

18. نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سرو چون نازد به خوبی در بهارستان ناز
* از سهی سرو نگارستان من یاد آورید
شعر کامل
محتشم کاشانی
* بلبل نطقش به ناز غنچهٔ لب کرد باز
* گشت ز مل عارضش همچون گل کام‌کار
شعر کامل
خاقانی
* شاه و گدا به دیده دریادلان یکی است
* پوشیده است پست و بلند زمین در آب
شعر کامل
صائب تبریزی