اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 84

1. باز مخمورم، کجا شد ساقی؟ آن ساغر کجاست؟

2. تشنگان عشق را آن آب چون آذر کجاست؟

3. همچو چشم خویش ساقی مست می‌دارد مرا

4. ما کجاییم، ای مسلمانان، و آن کافر کجاست؟

5. آن چنان خواهم درین مجلس ز مستی خویش را

6. کز خرابی باز نشناسم که: راه در کجاست؟

7. خلق می‌گویند: زهد و عشق با هم راست نیست

8. ما به ترک زهد گفتیم، این حکایت بر کجاست؟

9. ای که گفتی: از سر و سامان بیندیش و منوش

10. باده، بادست این سخن، سامان چه باشد؟ سر کجاست؟

11. محتسب بر گاو مستان را فضیحت می‌کند

12. ما به مستی خود فضیحت گشته‌ایم، آن خر کجاست؟

13. این مسلم، اوحدی، گر باده گفتی: شد حرام

14. این که روی خوب دیدن شد حرام اندر کجاست؟


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ورق گردانی عمر زلیخا نامه ای دارد
* که انجام محبت خوشتر از آغاز می گردد
شعر کامل
صائب تبریزی
* گذر از دست رقیبان نتوان کرد به کویت
* مگر آن وقت که در سایه زنهار تو باشم
شعر کامل
سعدی
* آن که مسلسل نمود طرهٔ لیلی
* خواست که مجنون اسیر سلسله باشد
شعر کامل
فروغی بسطامی