اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 9

1. مبارک روز بود امروز، یارا

2. که دیدار تو روزی گشت ما را

3. من آن دوزخ دلم، یارب، که دیدم

4. به چشم خود بهشت آشکارا

5. نه مهرست این، که داغ دولتست این

6. که بر دل بر ز دست این بی‌نوا را

7. ز یک نا گه چه گنج دولتست این؟

8. که در دست اوفتاد این بی‌نوا را

9. درین حالت که من روی تو دیدم

10. عنایت‌هاست با حالم خدا را

11. هم آه آتشینم کارگر بود

12. که شد نرم آن دل چون سنگ خارا

13. مرا تشریف یک پرسیدنت به

14. ز تخت کیقباد و تاج دارا

15. بکش زود اوحدی را، پس جدا شو

16. که بی‌رویت نمی‌خواهد بقا را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
* گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
شعر کامل
حافظ
* گاه خلوت صوفیان وقت با موی چو شیر
* ورد خود ذکر برنج و شیر و شکر کرده‌اند
شعر کامل
سنایی
* به دشواری ز رنگ و بو گران جان دست بردارد
* که از سیمای ناخن دیرتر رنگ حنا ریزد
شعر کامل
صائب تبریزی