عرفی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 17

1. شب تا سحر کنم عجز، تا بوسم آستان را

2. آخر سپارشی کن، بی درد پاسبان را

3. کین را به مهر مفروش ای عشق دوست دشمن

4. زین بهترک فرا گیر یاران خرده دان را

5. تا کی فروشم آخر بی سود گوهر مهر

6. هر چند گفته باشم من دوستم زیان را

7. من بلبل بهشتم اما درین گلستان

8. در روز بد نهادم بنیاد آشیان را

9. پروای کشتنم نیست اما به موسم گل

10. آب و هوای گلشن آتش کند جهان را

11. بشنو ترانه ی عشق ای بلبل بلاغت

12. بیدار ساز گوشت در خواب کن زبان را

13. عشقم ببست و افکند در پیش درد و محنت

14. سلطان شکار لاغر بخشد ملازمان را

15. عرفی نکرد صیدی در دشت معرفت لیک

16. بنشاند پر به ناوک، بر بسته زه کمان را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اگر هوشمندی به معنی گرای
* که معنی بماند ز صورت بجای
شعر کامل
سعدی
* نیاید نکوکار از بدرگان
* محال است دوزندگی از سگان
شعر کامل
سعدی
* لقای تو چو نباشد بقای عمر چه سود
* پناه تو چو نباشد سپر چه سود کند
شعر کامل
مولوی