عرفی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 317

1. مست عشق تو که میدان طلب از شیر شود

2. شیر مست است که در بیشهٔ شمشیر شود

3. چشم شایستهٔ دیدار فرو می بندم

4. بر سِتم نیست اگر کار اجل دیر شود

5. مرد میدان تو را ناز کُشد، نی شمشیر

6. تا بود ناز، چرا کشتهٔ شمشیر شود

7. گر به عرفی نظرت نیست، تغافل چه ضرور

8. می توان کرد نگاهی که ز جان سیر شود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ز گوش پنبه برون آرو داد خلق بده
* و گر تو میندهی داد روز دادی هست
شعر کامل
سعدی
* خاطرت از شکوه ما کی پریشان می شود؟
* زلف پر کرده است از حرف پریشان گوش تو
شعر کامل
صائب تبریزی
* بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
* یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
شعر کامل
حافظ