عرفی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 43

1. صد شکر که بت ی اندیشه خراب است

2. ناقوس و تبش در گرو باده ی ناب است

3. با قسمت خود هر که تو بینی جم و دارا است

4. محتاجی مردم همه آن سوی حساب است

5. سیرابی و لب تشنگی از هم نشناسیم

6. این است که آسایش ما عین عذاب است

7. حرمان مرا شوق دهد نشاء مقصود

8. بس تشنه فرو مرد ندانست که آب است

9. گر کبک دل من نزند قهقه ی ذوق

10. معذور همی دار که در چنگ عقاب است

11. توفیق بهانه است اگر عازم راهی

12. بشتاب که سرمایه ی توفیق شباب است

13. دی پیر مغان گفت دلم سوخت که عرفی

14. جویای رموز است ولی بیهده یاب است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
* تبسمی کن و جان بین که چون همی‌سپرم
شعر کامل
حافظ
* دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید
* هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت
شعر کامل
حافظ
* منعم از دلبستگی آزار دنیا می کشد
* تا گهر دارد صدف تلخی زدریا می کشد
شعر کامل
صائب تبریزی