عرفی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 541

1. صنمی که غمزهٔ او، به صف بلا نشسته

2. به هوای دل مسیحا، به ره فنا نشسته

3. چو رسی به تربت من، مفشان به ناز دامن

4. که غبار درد و حسرت، به مزار ما نشسته

5. شود آشکار فردا، که به راه وعدهٔ او

6. ز غم بهشت و دوزخ، ز جهان جدا نشسته

7. ز ره وفا در این کو، که گذشته دامن افشان

8. که غبار کوچهٔ ما، بر توتیا نشسته

9. ز دعا چه کار جویم، که میان تنگدستان

10. به هزار نامرادی، اثر دعا نشسته

11. روم از جهان و شادم، که به راه ما قیامت

12. ز خیال غمزهٔ تو، حشم بلا نشسته

13. تو و بزم عیش عرفی، من و کوچه ای که هر سو

14. سر خون چکان فتاده، دل بینوا نشسته


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شرار سينۀ مجنون ز آتش لیلی
* کباب ساخت همه آهوان صحرا را
شعر کامل
جامی
* خیزید عاشقان که سوی آسمان رویم
* دیدیم این جهان را تا آن جهان رویم
شعر کامل
مولوی
* بی حجاب تن خاکی نرسد جان به کمال
* پسته بی پوست محال است که خندان گردد
شعر کامل
صائب تبریزی