عرفی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 8

1. گرفتم آن که در خواب کردم پاسبانش را

2. ادب کی می گذارد تا ببوسم آستانش را

3. صبا از کوی لیلی گر وزد بر تربت مجنون

4. کند آتشفشان چون شمع، استخوانش را

5. برآمد جان ز تن وان زلف می جوید جوان مرغی

6. که از دامی شود آزاد و جوید آشیانش را

7. ز غیرت پیچ و تاب افتاده در رگ های جان من

8. همانا دست امید کسی دارد عنانش را

9. ز سنگ آن قدم هرگز به روی آستان ننهد

10. که ناگه شب نهان بوسیده باشم آستانش را

11. دلم گم گشت و غمهای جهان، عرفی، طلب کارش

12. به دنبال غم افتم تا مگر یابم نشانش را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مریض عشق به کوی تو تا غبار نشد
* ز ضعف تن نتوانست کز زمین خیزد
شعر کامل
جامی
* به سان سوسن اگر ده زبان شود حافظ
* چو غنچه پیش تواش مهر بر دهن باشد
شعر کامل
حافظ
* نیکخواهانم نصیحت می‌کنند
* خشت بر دریا زدن بی‌حاصلست
شعر کامل
سعدی