رهی معیری_دیوانغزل ها-جلد اول (فهرست)

شمارهٔ 16-گریهٔ بی‌اختیار

1. تو را خبر ز دل بی‌قرار باید و نیست

2. غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست

3. اسیر گریهٔ بی‌اختیار خویشتنم

4. فغان که در کف من اختیار باید و نیست

5. چو شام غم دلم اندوهگین نباید و هست

6. چو صبحدم نفسم بی‌غبار باید و نیست

7. مرا ز بادهٔ نوشین نمی‌گشاید دل

8. که می به گرمی آغوش یار باید و نیست

9. درون آتش از آنم که آتشین گل من

10. مرا چو پارهٔ دل در کنار باید و نیست

11. به سردمهری باد خزان نباید و هست

12. به فیض‌بخشی ابر بهار باید و نیست

13. چگونه لاف محبت زنی که از غم عشق

14. تو را چو لاله دلی داغدار باید و نیست

15. کجا به صحبت پاکان رسی که دیدهٔ تو

16. به سان شبنم گل اشکبار باید و نیست

17. رهی به شام جدایی چه طاقتیست مرا

18. که روز وصل دلم را قرار باید و نیست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از رنگ خون دشمن و از رنگ خنجرش
* گویی همی شقایق و نیلوفر آورد
شعر کامل
امیر معزی
* سرو می خواست به پابوس تو آید چون آب
* لیکن از جو نتوانست به یک پا بگذشت
شعر کامل
کمال خجندی
* به کردار کشتیست کار سپاه
* همش باد و هم بادبان تخت شاه
شعر کامل
فردوسی