رهی معیری_دیوانغزل ها-جلد چهارم (فهرست)

شمارهٔ 13-دریادل

1. دور از تو هر شب تا سحر گریان چو شمع محفلم

2. تا خود چه باشد حاصلی از گریهٔ بی حاصلم؟

3. چون سایه دور از روی تو افتاده‌ام در کوی تو

4. چشم امیدم سوی تو وای از امید باطلم

5. از بس که با جان و دلم ای جان و دل آمیختی

6. چون نکهت از آغوش گل بوی تو خیزد از گلم

7. لبریز اشکم جام کو؟ آن آب آتش فام کو؟

8. و آن مایهٔ آرام کو؟تا چاره سازد مشکلم

9. در کار عشقم یار دل آگاهم از اسرار دل

10. غافل نیم از کار دل وز کار دنیا غافلم

11. در عشق و مستی داده‌ام بود و نبود خویشتن

12. ای ساقی مستان بگو دیوانه‌ام یا عاقلم

13. چون اشک می‌لرزد دلم از موج گیسویی رهی

14. با آن که در طوفان غم دریادلم دریادلم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چو بخشایش پاک یزدان بود
* دم آتش و آب یکسان بود
شعر کامل
فردوسی
* عشق آمد و عقل همچو بادی
* رفت از بر من هزار فرسنگ
شعر کامل
سعدی
* عاقبت منزل ما وادی خاموشان است
* حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز
شعر کامل
حافظ