شمارهٔ 7-سرنوشت
1. اعرابئی به دجله کنار از قضای چرخ
2. روزی به نیستانی شد ره سپر همی
3. ناگه ز کینه توزی گردون گرگ خوی
4. شیری گرسنه گشت بدو حمله ور همی
5. مسکین ز هول شیر هراسان و بیمناک
6. شد بر قراز نخلی آسیمه سر همی
7. چون بر فراز نخل کهن بنگریست مرد
8. ماری غنوده دید در آن برگ و بر همی
9. گیتی سیاه گشت به چشمش که شیر سرخ
10. بودش به زیر و مار سیه بر زبر همی
11. نه پای آنکه آید ز آن جایگه فرود
12. نه جای آن که ماند بر شاخ تر همی
13. خود را درون دجله فکند از فراز نخل
14. کز مار گرزه وارهد و شیر نر همی
15. بر شط فرو نیامده آمد به سوی او
16. بگشاده کام جانوری جان شکر همی
17. بیچاره مرد ز آن دو بلا گرچه برد جان
18. درماند عاقبت به بلای دگر همی
19. از چنگ شیر رست و ز چنگ قضا نرست
20. القصه گشت طعمه آن جانور همی
21. جادوی چرخ چون کند آهنگ جان تو
22. زاید بلا و حادثه از بحر و بر همی
23. کام اجل فراخ و تو نخجیر پای بند
24. دام قضا وسیع و تو بی بال و پر همی
25. ور ز آنکه بر شوی به فلک همچو آفتاب
26. صیدت کند کمند قضا و قدر همی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده