سعدی_بوستانباب سوم در عشق و مستی و شور (فهرست)

شمارهٔ 13-حکایت در معنی استیلای عشق بر عقل

1. یکی پنجهٔ آهنین راست کرد

2. که با شیر زورآوری خواست کرد

3. چو شیرش به سرپنجه در خود کشید

4. دگر زور در پنجه در خود ندید

5. یکی گفتش آخر چه خسبی چو زن؟

6. به سرپنجه آهنینش بزن

7. شنیدم که مسکین در آن زیر گفت

8. نشاید بدین پنجه با شیر گفت

9. چو بر عقل دانا شود عشق چیر

10. همان پنجه آهنین است و شیر

11. تو در پنجه شیر مرد اوژنی

12. چه سودت کند پنجهٔ آهنی؟

13. چو عشق آمد از عقل دیگر مگوی

14. که در دست چوگان اسیرست گوی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* می شود در لقمه اول ز جان خویش سیر
* بر سر خوان لئیمان هر که مهمان می شود
شعر کامل
صائب تبریزی
* از دست قاصدی که کتابی به من رسد
* در پای قاصد افتم و بر سر نهم کتیب
شعر کامل
سعدی
* چو عطرسای شود زلف سنبل از دم باد
* تو قیمتش به سر زلف عنبری بشکن
شعر کامل
حافظ