سعدی_بوستانباب ششم در قناعت (فهرست)

شمارهٔ 2-حکایت

1. مرا حاجیی شانهٔ عاج داد

2. که رحمت بر اخلاق حجاج باد

3. شنیدم که باری سگم خوانده بود

4. که از من به نوعی دلش مانده بود

5. بینداختم شانه کاین استخوان

6. نمی‌بایدم دیگرم سگ مخوان

7. مپندار چون سرکهٔ خود خورم

8. که جور خداوند حلوا برم

9. قناعت کن ای نفس بر اندکی

10. که سلطان و درویش بینی یکی

11. چرا پیش خسرو به خواهش روی

12. چو یک سو نهادی طمع، خسروی

13. وگر خود پرستی شکم طبله کن

14. در خانهٔ این و آن قبله کن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* میزبانی چو خوانی آراید
* ترّه همچون بره به کار آید
شعر کامل
سنایی
* هر دانۀ اشکی که به راه تو فشاندم
* از فیض وفا، مهر گیاهی شد و برخاست
شعر کامل
حزین لاهیجی
* دلم شکستی و رفتی خلاف شرط مودت
* به احتیاط رو اکنون که آبگینه شکستی
شعر کامل
سعدی