سعدی_بوستانباب ششم در قناعت (فهرست)

شمارهٔ 5-حکایت در مذلت بسیار خوردن

1. چه آوردم از بصره دانی عجب

2. حدیثی که شیرین ترست از رطب

3. تنی چند در خرقه راستان

4. گذشتیم بر طرف خرماستان

5. یکی در میان معده انبار بود

6. از این تنگ چشمی شکم خوار بود

7. میان بست مسکین و شد بر درخت

8. وزان جا به گردن در افتاد سخت

9. رئیس ده آمد که این را که کشت؟

10. بگفتم مزن بانگ بر ما درشت

11. شکم دامن اندر کشیدش ز شاخ

12. بود تنگدل رودگانی فراخ

13. نه هر بار خرما توان خورد و برد

14. لت انبار بد عاقبت خورد و مرد

15. شکم بند دست است و زنجیر پای

16. شکم بنده نادر پرستد خدای

17. سراسر شکم شد ملخ لاجرم

18. به پایش کشد مور کوچک شکم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* کسی که روی تو بیند نگه به کس نکند
* ز عشق سیر نباشد ز عیش بس نکند
شعر کامل
سعدی
* چو سرو سهی گوژ گردد بباغ
* بدو بر شود تیره روشن چراغ
شعر کامل
فردوسی
* بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری
* شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان
شعر کامل
حافظ