سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 108

1. مرا خود با تو چیزی در میان هست

2. و گر نه روی زیبا در جهان هست

3. وجودی دارم از مهرت گدازان

4. وجودم رفت و مهرت همچنان هست

5. مبر ظن کز سرم سودای عشقت

6. رود تا بر زمینم استخوان هست

7. اگر پیشم نشینی دل نشانی

8. و گر غایب شوی در دل نشان هست

9. به گفتن راست ناید شرح حسنت

10. ولیکن گفت خواهم تا زبان هست

11. ندانم قامتست آن یا قیامت

12. که می‌گوید چنین سرو روان هست

13. توان گفتن به مه مانی ولی ماه

14. نپندارم چنین شیرین دهان هست

15. بجز پیشت نخواهم سر نهادن

16. اگر بالین نباشد آستان هست

17. برو سعدی که کوی وصل جانان

18. نه بازاریست کان جا قدر جان هست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
* یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست
شعر کامل
سعدی
* من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم
* که عنان دل شیدا به لب شیرین داد
شعر کامل
حافظ
* حدیث عشق به طومار در نمی‌گنجد
* بیان دوست به گفتار در نمی‌گنجد
شعر کامل
سعدی