سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 111

1. مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست

2. یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست

3. به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس

4. که به هر حلقه موییت گرفتاری هست

5. گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست

6. در و دیوار گواهی بدهد کاری هست

7. هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید

8. تا ندیدست تو را بر منش انکاری هست

9. صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم

10. همه دانند که در صحبت گل خاری هست

11. نه من خام طمع عشق تو می‌ورزم و بس

12. که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست

13. باد خاکی ز مقام تو بیاورد و ببرد

14. آب هر طیب که در کلبه عطاری هست

15. من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود

16. جان و سر را نتوان گفت که مقداری هست

17. من از این دلق مرقع به درآیم روزی

18. تا همه خلق بدانند که زناری هست

19. همه را هست همین داغ محبت که مراست

20. که نه مستم من و در دور تو هشیاری هست

21. عشق سعدی نه حدیثیست که پنهان ماند

22. داستانیست که بر هر سر بازاری هست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* زلف جانان را چه نسبت با حیات جاودان؟
* حیف باشد اینقدر کوتاه بین باد کسی!
شعر کامل
صائب تبریزی
* عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
* ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست
شعر کامل
حافظ
* مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع
* بسی پادشایی کنم در گدایی
شعر کامل
حافظ