سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 112

1. زهی رفیق که با چون تو سروبالاییست

2. که از خدای بر او نعمتی و آلاییست

3. هر آن که با تو دمی یافتست در همه عمر

4. نیافتست اگرش بعد از آن تمناییست

5. هر آن که رای تو معلوم کرد و دیگربار

6. برای خود نفسی می‌زند نه بس راییست

7. نه عاشقست که هر ساعتش نظر به کسی

8. نه عارفست که هر روز خاطرش جاییست

9. مرا و یاد تو بگذار و کنج تنهایی

10. که هر که با تو به خلوت بود نه تنهاییست

11. به اختیار شکیبایی از تو نتوان بود

12. به اضطرار توان بود اگر شکیباییست

13. نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست

14. شب فراق تو هر شب که هست یلداییست

15. خلاص بخش خدایا همه اسیران را

16. مگر کسی که اسیر کمند زیباییست

17. حکیم بین که برآورد سر به شیدایی

18. حکیم را که دل از دست رفت شیداییست

19. ولیک عذر توان گفت پای سعدی را

20. در این لجم چو فروشد نه اولین پاییست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ضرورتست که پیش تو پنجه نگشایم
* مرا که قوت بازوی زورمند تو نیست
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او
* ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم
شعر کامل
حافظ
* اشک طرف دیده را گردید و رفت
* اوفتاد آهسته و غلتید و رفت
شعر کامل
پروین اعتصامی