سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 119

1. هر چه خواهی کن که ما را با تو روی جنگ نیست

2. پنجه بر زورآوران انداختن فرهنگ نیست

3. در که خواهم بستن آن دل کز وصالت برکنم

4. چون تو در عالم نباشد ور نه عالم تنگ نیست

5. شاهد ما را نه هر چشمی چنان بیند که هست

6. صنع را آیینه‌ای باید که بر وی زنگ نیست

7. با زمانی دیگر انداز ای که پندم می‌دهی

8. کاین زمانم گوش بر چنگست و دل در چنگ نیست

9. گر تو را کامی برآید دیر زود از وصل یار

10. بعد از آن نامت به رسوایی برآید ننگ نیست

11. سست پیمانا چرا کردی خلاف عقل و رای

12. صلح با دشمن اگر با دوستانت جنگ نیست

13. گر تو را آهنگ وصل ما نباشد گو مباش

14. دوستان را جز به دیدار تو هیچ آهنگ نیست

15. ور به سنگ از صحبت خویشم برانی عاقبت

16. خود دلت بر من ببخشاید که آخر سنگ نیست

17. سعدیا نامت به رندی در جهان افسانه شد

18. از چه می‌ترسی دگر بعد از سیاهی رنگ نیست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مگر فلک ز شفق دست در حنا دارد
* که عقده ای نگشاید ز رشته کارم
شعر کامل
صائب تبریزی
* دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی
* کز عکس روی او شب هجران سر آمدی
شعر کامل
حافظ
* صد نیک به یک بد نتوان کرد فراموش
* گر خار بر اندیشی خرما نتوان خورد
شعر کامل
ابوسعید ابوالخیر