سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 373

1. هزار عهد بکردم که گرد عشق نگردم

2. همی‌برابرم آید خیال روی تو هر دم

3. نخواستم که بگویم حدیث عشق و چه حاجت

4. که آب دیده سرخم بگفت و چهره زردم

5. به گلبنی برسیدم مجال صبر ندیدم

6. گلی تمام نچیدم هزار خار بخوردم

7. بساط عمر مرا گو فرونورد زمانه

8. که من حکایت دیدار دوست درننوردم

9. هر آن کسم که نصیحت همی‌کند به صبوری

10. به هرزه باد هوا می‌دمد بر آهن سردم

11. به چشم‌های تو دانم که تا ز چشم برفتی

12. به چشم عشق و ارادت نظر به هیچ نکردم

13. نه روز می‌بشمردم در انتظار جمالت

14. که روز هجر تو را خود ز عمر می‌نشمردم

15. چه دشمنی که نکردی چنان که خوی تو باشد

16. به دوستی که شکایت به هیچ دوست نبردم

17. من از کمند تو اول چو وحش می‌برمیدم

18. کنون که انس گرفتم به تیغ بازنگردم

19. تو را که گفت که سعدی نه مرد عشق تو باشد

20. گر از وفات بگردم درست شد که نه مردم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست
* به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است
شعر کامل
سعدی
* مرا به گور سپاری مگو وداع وداع
* که گور پرده جمعیت جنان باشد
شعر کامل
مولوی
* سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشر
* هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست
شعر کامل
حافظ