سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 162

1. طرفه می‌دارند یاران صبر من بر داغ و درد

2. داغ و دردی کز تو باشد خوشترست از باغ ورد

3. دوستانت را که داغ مهربانی دل بسوخت

4. گر به دوزخ بگذرانی آتشی بینند سرد

5. حاکمی گر عدل خواهی کرد با ما یا ستم

6. بنده‌ایم ار صلح خواهی جست با ما یا نبرد

7. عقل را با عشق خوبان طاقت سرپنجه نیست

8. با قضای آسمانی برنتابد جهد مرد

9. عافیت می‌بایدت چشم از نکورویان بدوز

10. عشق می‌ورزی بساط نیک نامی درنورد

11. زهره مردان نداری چون زنان در خانه باش

12. ور به میدان می‌روی از تیرباران برمگرد

13. حمل رعنایی مکن بر گریه صاحب سماع

14. اهل دل داند که تا زخمی نخورد آهی نکرد

15. هیچ کس را بر من از یاران مجلس دل نسوخت

16. شمع می‌بینم که اشکش می‌رود بر روی زرد

17. با شکایت‌ها که دارم از زمستان فراق

18. گر بهاری باز باشد لیس بعد الورد برد

19. هر که را دردی چو سعدی می‌گدازد گو منال

20. چون دلارامش طبیبی می‌کند داروست درد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* یا نمی باید ز آزادی زدن چون سرو لاف
* یا گره از بی بری در دل نمی باید گرفت
شعر کامل
صائب تبریزی
* چند باشی همچو خون مرده پنهان زیر پوست؟
* همتی کن، پوست را بشکاف بر خود چون انار
شعر کامل
صائب تبریزی
* ای آنکه ز کفر دین تو بیرون آری
* وز کوه و کمر نگین تو بیرون آری
شعر کامل
عطار