سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 398

1. نظر از مدعیان بر تو نمی‌اندازم

2. تا نگویند که من با تو نظر می‌بازم

3. آرزو می‌کندم در همه عالم صیدی

4. که نباشند رفیقان حسود انبازم

5. درد پنهان فراقم ز تحمل بگذشت

6. ور نه از دل نرسیدی به زبان آوازم

7. چون کبوتر بگرفتیم به دام سر زلف

8. دیده بردوختی از خلق جهان چون بازم

9. به سرانگشت بخواهی دل مسکینان برد

10. دست واپوش که من پنجه نمی‌اندازم

11. مطرب آهنگ بگردان که دگر هیچ نماند

12. که از این پرده که گفتی به درافتد رازم

13. کس ننالید در این عهد چو من در غم دوست

14. که به آفاق نظر می‌رود از شیرازم

15. چند گفتند که سعدی نفسی باز خود آی

16. گفتم از دوست نشاید که به خود پردازم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* غبار راه راهگذارت کجاست تا حافظ
* به یادگار نسیم صبا نگه دارد
شعر کامل
حافظ
* من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود
* جان و سر را نتوان گفت که مقداری هست
شعر کامل
سعدی
* یعقوب وار وااسفاها همی‌زنم
* دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
شعر کامل
مولوی