سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 40

1. چنان به موی تو آشفته‌ام به بوی تو مست

2. که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست

3. دگر به روی کسم دیده بر نمی‌باشد

4. خلیل من همه بت‌های آزری بشکست

5. مجال خواب نمی‌باشدم ز دست خیال

6. در سرای نشاید بر آشنایان بست

7. در قفس طلبد هر کجا گرفتاریست

8. من از کمند تو تا زنده‌ام نخواهم جست

9. غلام دولت آنم که پای بند یکیست

10. به جانبی متعلق شد از هزار برست

11. مطیع امر توام گر دلم بخواهی سوخت

12. اسیر حکم توام گر تنم بخواهی خست

13. نماز شام قیامت به هوش بازآید

14. کسی که خورده بود می ز بامداد الست

15. نگاه من به تو و دیگران به خود مشغول

16. معاشران ز می و عارفان ز ساقی مست

17. اگر تو سرو خرامان ز پای ننشینی

18. چه فتنه‌ها که بخیزد میان اهل نشست

19. برادران و بزرگان نصیحتم مکنید

20. که اختیار من از دست رفت و تیر از شست

21. حذر کنید ز باران دیده سعدی

22. که قطره سیل شود چون به یک دگر پیوست

23. خوشست نام تو بردن ولی دریغ بود

24. در این سخن که بخواهند برد دست به دست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
* گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید
شعر کامل
حافظ
* زهره سازی خوش نمی‌سازد مگر عودش بسوخت
* کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد
شعر کامل
حافظ
* حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
* فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست
شعر کامل
حافظ