سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 6

1. پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را

2. الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را

3. قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد

4. سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را

5. گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی

6. دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را

7. گر سرم می‌رود از عهد تو سر بازنپیچم

8. تا بگویند پس از من که به سر برد وفا را

9. خنک آن درد که یارم به عیادت به سر آید

10. دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را

11. باور از مات نباشد تو در آیینه نگه کن

12. تا بدانی که چه بودست گرفتار بلا را

13. از سر زلف عروسان چمن دست بدارد

14. به سر زلف تو گر دست رسد باد صبا را

15. سر انگشت تحیر بگزد عقل به دندان

16. چون تأمل کند این صورت انگشت نما را

17. آرزو می‌کندم شمع صفت پیش وجودت

18. که سراپای بسوزند من بی سر و پا را

19. چشم کوته نظران بر ورق صورت خوبان

20. خط همی‌بیند و عارف قلم صنع خدا را

21. همه را دیده به رویت نگرانست ولیکن

22. خودپرستان ز حقیقت نشناسند هوا را

23. مهربانی ز من آموز و گرم عمر نماند

24. به سر تربت سعدی بطلب مهرگیا را

25. هیچ هشیار ملامت نکند مستی ما را

26. قل لصاح ترک الناس من الوجد سکاری


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سیمرغ وهم را نبود قوت عروج
* آنجا که باز همت او سازد آشیان
شعر کامل
حافظ
* هرگز حدیث زلف تو کوته نمی شود
* این گفت و گوی تا به قیامت مسلسل است
شعر کامل
جامی
* ز دریا بدریا سپاه ویست
* جهان زیر فر کلاه ویست
شعر کامل
فردوسی