سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 7

1. مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا

2. گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را

3. باری به چشم احسان در حال ما نظر کن

4. کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را

5. سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت

6. حکمش رسد ولیکن حدی بود جفا را

7. من بی تو زندگانی خود را نمی‌پسندم

8. کاسایشی نباشد بی دوستان بقا را

9. چون تشنه جان سپردم آن گه چه سود دارد

10. آب از دو چشم دادن بر خاک من گیا را

11. حال نیازمندی در وصف می‌نیاید

12. آن گه که بازگردی گوییم ماجرا را

13. بازآ و جان شیرین از من ستان به خدمت

14. دیگر چه برگ باشد درویش بی‌نوا را

15. یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت

16. چندان که بازبیند دیدار آشنا را

17. نه ملک پادشا را در چشم خوبرویان

18. وقعیست ای برادر نه زهد پارسا را

19. ای کاش برفتادی برقع ز روی لیلی

20. تا مدعی نماندی مجنون مبتلا را

21. سعدی قلم به سختی رفتست و نیکبختی

22. پس هر چه پیشت آید گردن بنه قضا را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از صحبت نیکان نشود طینت بدنیک
* بادام همان تلخ برون از شکر آید
شعر کامل
صائب تبریزی
* سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشر
* هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست
شعر کامل
حافظ
* یک شب خیال تو دیدم ما بخواب
* زان چشم، دگر به چشم ندیدم خواب را
شعر کامل
سلمان ساوجی