سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 617

1. نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی

2. که به دوستان یک دل سر دست برفشانی

3. دلم از تو چون برنجد که به وهم درنگنجد

4. که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی

5. نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو

6. که به تشنگی بمردم بر آب زندگانی

7. غم دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویم

8. تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی

9. عجبت نیاید از من سخنان سوزناکم

10. عجب است اگر بسوزم چو بر آتشم نشانی؟

11. دل عارفان ببردند و قرار پارسایان

12. همه شاهدان به صورت تو به صورت و معانی

13. نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم

14. همه بر سر زبانند و تو در میان جانی

15. اگرت به هر که دنیا بدهند حیف باشد

16. و گرت به هر چه عقبی بخرند رایگانی

17. تو نظیر من ببینی و بدیل من بگیری

18. عوض تو من نیابم که به هیچ کس نمانی

19. نه عجب کمال حسنت که به صد زبان بگویم

20. که هنوز پیش ذکرت خجلم ز بی زبانی

21. مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم

22. تو میان ما ندانی که چه می‌رود نهانی

23. مزن ای عدو به تیرم که بدین قدر نمیرم

24. خبرش بگو که جانت بدهم به مژدگانی

25. بت من چه جای لیلی که بریخت خون مجنون

26. اگر این قمر ببینی دگر آن سمر نخوانی

27. دل دردمند سعدی ز محبت تو خون شد

28. نه به وصل می‌رسانی نه به قتل می‌رهانی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گر چشم سیه مست تو تحریک نمی‌کرد
* آب مژه بیدار نمی‌ساخت ز خوابم
شعر کامل
فروغی بسطامی
* به بندگی قدش سرو معترف گشتی
* گرش چو سوسن آزاده ده زبان بودی
شعر کامل
حافظ
* یعقوب وار وااسفاها همی‌زنم
* دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
شعر کامل
مولوی