سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 618

1. همه کس را تن و اندام و جمالست و جوانی

2. وین همه لطف ندارد تو مگر سرو روانی

3. نظر آوردم و بردم که وجودی به تو ماند

4. همه اسمند و تو جسمی همه جسمند و تو جانی

5. تو مگر پرده بپوشی و کست روی نبیند

6. ور همین پرده زنی پرده خلقی بدرانی

7. تو ندانی که چرا در تو کسی خیره بماند

8. تا کسی همچو تو باشد که در او خیره بمانی

9. نوک تیر مژه از جوشن جان می‌گذرانی

10. من تنک پوست نگفتم تو چنین سخت کمانی

11. هر چه در حسن تو گویند چنانی به حقیقت

12. عیبت آنست که با ما به ارادت نه چنانی

13. رمقی بیش نماندست گرفتار غمت را

14. چند مجروح توان داشت بکش تا برهانی

15. بیش از این صبر ندارم که تو هر دم بر قومی

16. بنشینی و مرا بر سر آتش بنشانی

17. گر بمیرد عجب ار شخص و دگر زنده نباشد

18. که برانی ز در خویش و دگربار بخوانی

19. سعدیا گر قدمت راه به پایان نرساند

20. باری اندر طلبش عمر به پایان برسانی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* غیبت نکرده‌ای که شوم طالب حضور
* پنهان نگشته‌ای که هویدا کنم تو را
شعر کامل
فروغی بسطامی
* نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
* که این حدیث ز پیر طریقتم یادست
شعر کامل
حافظ
* گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد
* گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید
شعر کامل
حافظ